جسی میپل، که در زمانی که زنان سیاه پوست تقریباً در آن زمینه ها وجود نداشتند، به عنوان یک فیلمبردار و یک فیلمساز مستقل حرفه ای ایجاد کرد و سپس دستورالعمل های دقیقی را برای نسل های بعدی به جا گذاشت تا راه او را دنبال کنند، در 30 می در خانه خود در آتلانتا درگذشت. او 86 ساله بود.
مرگ او توسط ای. دانیل باتلر، دستیار قدیمی او و یکی از نویسندگان کتاب خاطرات خود منتشر شده در سال 2019، “خدمه افرا” تایید شد.
کارگردان و فیلمبردار تنها دو نفر از خانم ها بودند. مشاغل زیاد افرا او همچنین به عنوان یک باکتری شناس کار می کرد. ستون روزنامه نوشت؛ کافی شاپ های متعلق به; کوکی های گیاهی پخته شده؛ و یک تئاتر 50 نفره در زیرزمین هارلم براون استون خود راه اندازی کرد.
اماس. میپل زمانی که در اوایل دهه 1970 به پخش روزنامه نگاری از چاپ روی آورد، ستونی به نام جسی گریپ وین برای پیک نیویورک، روزنامه هارلم می نوشت، زیرا می خواست به افراد بیشتری دسترسی پیدا کند.
پس از تحصیل در زمینه تدوین فیلم در برنامههای WNET، ایستگاه تلویزیونی عمومی نیویورک، و سینمای جهان سوم، شرکت فیلمسازی اوسی دیویس بازیگر و کارآموز بهعنوان تدوینگر در فیلمهای گوردون پارکس “امتیاز بزرگ شفت!” (1972) و “سوپر پلیس” (1974)، خانم. میپل متوجه شد که آرزوی حضور در پشت دوربین را دارد.
طبق گزارش مرکز فیلم سیاه دانشگاه ایندیانا و آرشیو، که مجموعه ای از مقالات و فیلم های او را در اختیار دارد، در سال 1975، او اولین زن آفریقایی-آمریکایی بود که به اتحادیه سینماگران نیویورک (که اکنون انجمن بین المللی فیلمبرداران نامیده می شود) پیوست. اما، او گفت، اتحادیه او را پس از مبارزه برای تغییر قوانینی که او را ملزم به تکمیل دوره کارآموزی طولانی می کرد، ممنوع کرد.
خانم “اگر صبر می کردم، هرگز فیلمبردار نمی شدم.” میپل برای مقاله ای در سال 2016 در مورد زنانی که موانع کار در گروه فیلمبرداری را شکستند به نیویورک تایمز گفت. بنابراین من آنها را به دادگاه بردم.
او در اواسط دهه 1970 از چندین ایستگاه تلویزیونی نیویورک به دلیل تبعیض جنسیتی و نژادی شکایت کرد و در سال 1977 در دعوی حقوقی علیه WCBS پیروز شد که باعث شد او یک دوره آزمایشی را در این ایستگاه به همراه داشته باشد. که در آنجا و در ایستگاه های ABC و NBC محلی به یک شغل آزاد تبدیل شد.
اماس. میپل نوشت که او با اعضای خدمه ای که نمی خواستند با او کار کنند و زمزمه های تند و زننده ای که گاهی کاملاً شنیدنی پشت سر او بودند روبرو شد. اما او پشتکار داشت، حتی زمانی که تکالیفی به او سخت میشد – برای مثال، پرواز با هلیکوپتر برای گرفتن تصاویر هوایی تقریباً روزانه، حتی با وجود بیماری حرکت.
در سال 1977 خانم میپل در مورد تجربیات خود در «چگونه یک فیلمبردار اتحادیه شویم»، یک راهنمای دقیق برای موفقیت در یک صنعت ممنوعه نوشت.
اما با انتقال اخبار تلویزیون از فیلم به ویدیو، خانم. میپل تصمیم گرفت که ترجیح می دهد با کنترل کامل بر کار خود یک فیلمساز مستقل شود. او قبل از روی آوردن به فیلم های بلند، مستندهای کوتاهی با لروی پاتون، همسرش ساخت، از جمله «متادون: داروی شگفت انگیز یا روح شیطانی؟»
اماس. میپل گفت که میخواهد درباره موضوعاتی که برای جامعه او مهم است فیلم بسازد.
او در خاطرات خود نوشت: «میخواهم داستانهایی درباره چیزهایی بگویم که مرا آزار میدهند و ممکن است در غیر این صورت گفته نشود. “من تلاش می کنم از منابعی که در اطرافم هستند استفاده کنم. مهمتر از همه، من کار میکنم تا صدای مردمم و چالشهایی را که با آن روبرو هستیم، برسانم.»
به گزارش مرکز و آرشیو فیلم سیاه، خانم. میپل اولین زن آفریقایی-آمریکایی شناخته شده ای بود که یک فیلم بلند مستقل را تهیه، نویسندگی و کارگردانی کرد. آن فیلم، «ویل» (1981) یک بسکتبالیست سابق کالج را دنبال میکرد که با اعتیاد دست و پنجه نرم میکرد (با بازی اوباکا آددونیو) که یک پسر 12 ساله را میپذیرد تا از ایجاد عادت در او جلوگیری کند. لورتا دیوین در اولین نقش سینمایی خود نقش دیگری را ایفا کرد.
اماس. دومین فیلم میپل، «دو بار خوب» (1989)، داستان خواهران دوقلو، هر دو برجسته بسکتبال کالج، بود که برای شرکت در یک پیش نویس حرفه ای آماده می شوند. این فیلم با بازی پاملا و پائولا مک گی، دوقلوهایی که پیاپی قهرمانی بسکتبال NCAA را در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی کسب کردند، اما بازیگران حرفه ای نبودند.
در سال 1982 خانم افرا و آقای. پاتون سالنی را برای نمایش «ویل» و دیگر فیلمهای مستقل در زیرزمین سنگ قهوهای خود در خیابان ۱۲۰ هارلم افتتاح کرد. آنها آن را 20 West نامیدند، آن را به عنوان “خانه سینمای سیاه” نامیدند و فیلم هایی از افراد مطرحی مانند اسپایک لی را به نمایش گذاشتند. حدود یک دهه بعد آن را بستند – زیرا، او گفت، میخواست بیشتر روی فیلمهای خودش تمرکز کند.
اماس. فیلمهای میپل در سالهای اخیر نسبت به زمان اکرانشان به شهرت بیشتری دست یافتهاند. در سال 2015 موزه هنر مدرن “ویل” را نمایش داد. در همان سال، انجمن فیلم مرکز لینکلن (اکنون فیلم در مرکز لینکلن) هر دو ویژگی او را به عنوان بخشی از مجموعهای به نام «بهش بگو: مستقلهای سیاه در نیویورک، 1968-1986» نشان داد.
اماس. میپل در فوریه متولد شد. 14، 1937، در مککامب، خانم، در حدود 80 مایلی جنوب جکسون، دومین فرزند بزرگتر از 12 کودک. پدرش کشاورز، مادرش معلم و متخصص تغذیه بود.
پدرش در 13 سالگی درگذشت و مادرش او و بسیاری از خواهر و برادرهایش را به شمال شرقی فرستاد و در آنجا به دبیرستان رفت.
بعد از دبیرستان در رشته پزشکی تحصیل کرد و سپس در رشته باکتری شناسی مشغول به کار شد. او سرانجام آزمایشگاهی را در بیمارستان بیماری های مشترک و مرکز پزشکی (که اکنون بخشی از سیستم بیمارستانی دانشگاه نیویورک است) در منهتن اداره کرد، در حالی که مدیریت بیمارستان به دنبال جایگزین دائمی بود زیرا، او نوشت، او مدرک دکترا نداشت. او مسئول شناسایی اولیه یک سویه جدید از باکتری ها بود. در تعطیلات ناهار، او به دیگر کارگران کم درآمدی که سعی در سازماندهی داشتند، پیوست.
این یک شغل ثابت و با درآمد خوب بود، اما خانم. میپل که متاهل بود و یک دختر خردسال داشت، از کار خسته شد و در سال 1968 باکتری شناسی را رها کرد و به دنبال روزنامه نگاری رفت. او برای یک مجله در تگزاس مأموریت داشت که با آقای. پاتون، عکاس مجلات جت و آبنوس که در لس آنجلس زندگی می کرد، و آنها رابطه ای دو ساحلی برقرار کردند.
اماس. افرا از شوهرش جدا شده بود. آقای. پاتون هنوز با همسرش زندگی می کرد. به مرور زمان از همسرانشان طلاق گرفتند و ازدواج کردند و آقای. پاتون به منهتن نقل مکان کرد. (خانم میپل گاهی اوقات به عنوان جسی میپل پاتون در آثار سینمایی خود نام برده می شد.)
اماس. از افرا شوهرش به یادگار مانده است. دخترش، آدری اسنایپس؛ پنج خواهر، لورین کرازبی، پگی لینکلن، دبی رید، کامیلا کلارک دورموس و استفانی رابینسون. و یک نوه
اماس. میپل بی وقفه برای تحقق رویاهایش تلاش کرد. او درآمد خود را از طریق سرمایه گذاری هایی از جمله دو کافی شاپ هارلم که با آقای دکتر اداره می کرد، تکمیل کرد. پاتون و مجموعه ای از کوکی های گیاهی که او در دهه 1990 درست کرد، که در نهایت در خرده فروشی های ساحل شرقی در دسترس بودند.
او در خاطرات خود می نویسد: «من آنقدر مشغول انجام کار بودم که نمی توانستم سرعتم را کم کنم. دوست دارم باور کنم که تلاشهای من راه را برای افرادی که پشت سر من هستند هموار کرده است تا به همان اندازه سخت کار کنند اما کمی کمتر تلاش کنند.»