خلاصه داستان این قسمت به شرح زیر است:
لطف مالک می خواهد با مهمان نوازی نروژی در ویلا قرارداد ببندد. همه اعضای شرکت و خانواده هایشان به این مهمانی دعوت شده اند. مالکی و همسرش سمیرا نقشه هایی در سر دارند…»
قرارداد قرمز با نروژ و مناطق مالک در ملک مالک کلاردشت است. حاج عمو، نصیر، نجفی، برادران و… همه به اتفاق خانواده می آیند و به سمت ویلا مستقر می شوند. ناصر به رفتار بد خود بالای سر مالکی ادامه می دهد و همسر و پدرش آسوده می شوند. اما باز هم به درد زبان و ناراحتی خود ادامه می دهد. مالک نمی تواند نگرانی خود را پنهان کند. پول نروژی به حساب خودش واریز شده است و او قصد ندارد آن را به جنبش بازگرداند. در این گیر و دار از کیه سمیرا و حجی امو هم کلافه است.
آنها از هر فرصتی برای تنها بودن استفاده می کنند و از دیگران می شنویم که ظاهرا در گذشته رازی بین آنها بوده و ازدواج سمیرا و مالکی یک ازدواج بومی بوده است که همسر حاج عمو سعی کرده سمیرا را از همسرش دور کند. و مالکی از دخترش. مهمانی تمام شد. برای صبحانه و ناهار که مهمان عموهای حاجی هستند، مقدمات حوض فراهم می شود و همه به اتاق زیر شیروانی خود می روند. اما ملکی و سمیرا به اتاق زیر شیروانی حاج عمو می روند. ملکی حاج عمویش را در حمام خفه می کند و…
قسمت دوم زخم با هیاهوی بسیار بیشتری نسبت به قسمت اول با کف قرمز کار می کند و ارائه، تعریف و تمجید بسیار گسترده تر است. داستان زخم جذاب و جذاب است. استرس و اضطراب شخصیت مالک با یک بازی بسیار خوب به وضعیت بیننده فشار می آورد. اما همه ی این ها آن گونه نیست که تماشاگر به جامه ها نگاه کند و بگوید تصادفاً مجروح می شود. مصدومیت از قسمت اول خوب شروع می شود و در قسمت دوم به خوبی ادامه می یابد، همین. این سریال هرگز نقطه عطفی در تاریخ سریال سازی در ایران و خاورمیانه نیست! سریال نسبتا خوبی است و ایرادات و ایرادات خاص خودش را دارد.
وقتی صحنه خنده هیستریک بین سمیرا و حاج عمو را داریم، ورد گفت و گویشان هم میشویم که کرفهای که کی هم هستند. اما راز تاکید کارگردان بر این صحنه ها در صحنه های دیگر و از زبان دیگر شخصیت ها بیان می شود. یعنی داستانی هست، داستان جذابی هم هست. اما کار یک فیلمنامه نویس دراماتیک است و کار کارگردانی فیلمبرداری است که محمدحسین مهدویان در هر دوی اینها موفق است. بین سمیرا و حاج عمو، حاج عمو و مالک، مالک و نصیر، نصیر و حاج عمو و… تعارضی نیست.
ناصر در جاده شمالی صدایش را برای پدرش بلند می کند و کمی جلوی او می ایستد. اما بلافاصله، بدون هیچ فشاری، جو تغییر می کند. نصیر عذرخواهی می کند و با صدای بلند به حاج عمو می خندد! منظور از این چیست؟
ژوبکاری تیمی قوی، گروهی از بازیگران ماهر و میدانی باز و بدون رقیب دارد. اکثر این تبلیغات عجیب و غریب به عنوان ضد تبلیغات عمل می کنند و سریال را بیش از هر زمان دیگری محو می کنند. البته محمدحسین مهدویان همواره از این نوع تبلیغات در کار خود بهره برده است.